درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

گل سرخ ...

دخترک با من قصه ها گفت 

ستاره های آسمان را با ریسمان رویایی افسانه  

به هم زد گره  

انگار مه گرفته صحرایی شد افق 

گفت و گفت 

من اما با خود به کلنجار بودم که چرا ریسمان دخترک آبی از چاهی نمیکشد بیرون 

با خود گفته بودم 

ـ شاید با او نیز 

کاش به دردی میخورد بی سر و ته حرفهایش 

دخترک غمگین گفته بود با من 

ـ شاید با خود نیز 

کاش عشق را فهمیده بودی 

و این دل من بود که بی فهمیدن عشق 

ـ شاید 

ذره ذره آبم میکرد 

تا 

گلهای سرخ باغ افسرده نشوند از بی آبی ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد