مفیستو بر لبه ی ماه نشسته است .
مفیستو : اون دوست قدیمی ما ، بگذریم که حالا دیگه باهاش قهرم ، تقصیر خودشه گفت به یارو سجده کنم ، کی من ؟!! بی خیال بابا !!! داشتم
چی می گفتم ؟ آهان وقتی اون شغل شریف گرفتن جان انسانها رو به عزرائیل داد ، حالا این عزرائیلم فکر کرد مثلا چی شده حالا ، یه
قیافه ای گرفته از اون روز به خودش که بیا و ببین ، اه اه اه ، فکر کرده چی شده ! البته حق داره بس ترسیدن ازش ،،، آره می گفتم وقتی
این اتفاق افتاد عزرائیل بهش گفت ، به همون دوست قدیمی ما ، گفت بهش با این شغل اسم من بد در میره ، حالا بد در نمی رفت چی
می شد مثلا ؟! می خواستی چی چی صدات کنن ؟! برو بابا ، دلت خوشه ، کل هستی چیه اسم و رسمش چی باشه ، حالا ، عزرائیل که
اینو گفت اون دوست قدیمی ما جواب داد نترس اونقده قاطی پاتیش کنم که اسمی از تو نیاد وسط ! باریکلا باریکلا ! البته یه چیزی بگم
ها ، بالاخره اون خالق بود و توانش رو داشت ، این رو دیگه صادقانه گفتم به جان خودم ، بگذریم ، خلوتشون رو نشانه رفته بودم ، یکی دو
شهاب خورد به دمم اما شنیدم در هر حال قصه چی بود چی شد ، دم گفتم منظورم دم دم هم نیست ها ، افتاده به زبونها من دم دارم
گاهی خودمم می گم ، آره خب ، شنیدم قصه چیه ، البته از قدیم گفتن شنیدن کی بود مانند دیدن ، اما گاهی همین شنیدن برا خودش
دنیائیه ، توی زندگی راه رو از چاه باید تشخیص داد ، این توصیه برای هر ذی وجودی صدق می کنه ، جن و پری و انسانم نداره ، شامل
همه می شه ، همه ، خلاصه کلی حال کردیم با شنیدنش ، قصه عزرائیل رو می گم ، اسمم بد در می ره ! زکی ! خب در بره !
صحنه : یک جزیره .
موبایلک _ دختری هجده ساله و ناز _ با موبایلش صحبت می کند ، همزمان
با کنترلی که در دست دارد تصاویری را بر روی پرده انتهایی صحنه
می اندازد که حکایت از خشک شدن دریا دارد .
موبایلک : طولش دو متر ، عرضش نیم متر ، بگو چوبش سبک باشه ، کی حال داره دوش بگیره نعش سنگین رو !؟ خیلی می خوایم ، تا می تونه
بسازه ، نه جانم الان وقت پل و خونه نیست که ، هر سری پنجاه تایی بفرست بیاد ، مرده مردم رو خاک بمونه تنش بو می گیره نمی شه
نفس کشید ، همون بهتر زودتر بره جای تنگ آخرتش ، ببین تابوت خوب رو زمین نمی مونه ، بالاخره صاحابش رو می کشونه
می خوابونه تو خودش ، عین بازار ، هرکسی طرف جنسی می ره که ازش خوشش اومده ، تابوت خوب و شیک برا مرده شیک و خوبه ،
چی ؟ نه دیگه اینقدرام بد نیستن ، چی ؟ ظاهرشون رو ول کن حالا ، آره بسازه ، اسمش ؟ روش هر چی دوست دارن بنویسن .
تابوتی _ مردی بیست ساله و زمخت _ در حالیکه ترانه ی شادی را
می خواند تابوت درست می کند ، چند بار درون تابوت دراز می کشد و
اندازه تابوت را برانداز می کند .
تابوتی : بهم می گه دریا تنت رو می خواد ، می زنی بهش ؟ پوستم قلفتی کنده ست اونوقت ، ندارم کسی رو روغن مالم کنه خوب بشه پوستم ،
نگفتم دوست ندارم تنم بره تو آب ، دوست که دارم ، می دونی ، تن به آب که می زنم انگار یه تایر پنجر انداخته باشی تو لگن پر آب ، نه !
نه که آب بزنه از سوراخام بیرون ، نه ، نقطه نقطه پوستم سوراخ می شه می کشه تو آب دریا رو ، انگار پف کنی تو جلدم ، باید بالاتر برسه
دستم ، کی بود می گفت ستاره ها که تن به دریای آسمان می زنن و شیرجه می رن تو سیاهی اونور لایه اوزون لابد جون گرفتن از مرگ
یه آدمیزاد رو زمین ؟! چقدر می ترسم از مردن .
ترانه ی شاد را دوباره زمزمه می کند و ساختن تابوت را ادامه می دهد .
سکویی _ مردی پنجاه ساله و فرتوت _ روی یک سکو ایستاده و ستاره ها
را به دل آسمان می چسباند .
گاهی از دوردستها صدای شلیک گلوله ای بگوش می رسد .
سکویی همچنان که به صدای گلوله ها عکس العمل نشان می دهد به کارش
ادامه می دهد .
سکویی : ستاره ها ستاره ها دستم کوتاهم باشه از دامنتون میام سراغ تک تکتون ، پشت هزار ستاره هم قایم بشه ثریای ما گیرش میارم من بیشک
و شبهه ، بی نشون و با نشون ، فکریم چه ریختی زده به سرتون می شه قال گذاشت تابوتی خان کله شق شاخ و شونه کش رو ، سرکارم
گذاشته در رفته درست ، به عشق مهرش قرار نیست چیزی بهش بگم درست ، هنوز تاج سرمه درست ، زخم خنجرش رو قرار نیست برا 1
همه رو کنم درست ، اما ، خب هیچکدوم از اینا دلیل نمی شه بی خیالش بشم نرم دنبالش ، ثریا سر رو هر سینه ای بذاره آخرش ضعیفه
بانوی سکوئیه والسلام ، حالا تو بگو جارکش ، باشمم جارکش اونم .
ساحلی _ مردی سی ساله _ زیر چتری در کنار دریا دراز کشیده است ،
عینک به چشم دارد و لباس کوتاهی بر تن .
ساحلی : چشام در اومد از بس زل زدم به اینطرف و اونطرف ، پشه نمی تونه رد بشه از رادارم ، چه حالی داره دراز بکشی رو شنها و چشم بدوزی به
همه جا ، وای که چه لذتی می برم از این کلمه همه جا ، اوف ، بالا پایین ، پایین بالا ، اونور اینور ، اینور اونور ، اوف ، اوهوی ورپریده ، آره
با توام خورشید خانوم ، تو اسمت هر چی باشه برا من ورپریده ای ، چرا ؟ خب می دونی همیشه وقتی رنگت می پره تنگ غروبا و زردک
می گیری دوست داشتم گلوت رو بگیرم و بگم ورپریده برگرد وسط آسمان ، من هنوز از دید زدن سیر نشدم تو می خوای بری پشت
کوهها ، واییستا حالا حالا ها ، دوست داشتم موهای زردت رو بگیرم تو چنگم و رو شنای ساحل بکشونمت و بگم برگرد وسط آسمان ، من
هنوز سیر نشدم از دید زدن .
ذره بینی _ زنی بیست و هشت ساله _ با ذره بینی که در دست دارد همه
جا را بررسی کنان می گردد .
ذره بینی : مرگ خوشبختی دریاست با صدای ناقوسکهای شرشر آب ، چند ساله ، آبی نه حالا سبز ، جنگلش ببین فردا نه پس فردا ، آب که نباشه
تشنگی خفه ش می کنه با تابش نور آفتاب میخ شده وسط آسمون ، عروس چیه ؟ آذربایجان خودش عزاداره حالا حالاها ، دستش نمک
نداشت اما تا دلت بخواد خاکش نمک گیر شده انگار ، شوربخت بگو تو ، خروار خروار ، هشتاد میلیارد تن کم نمی شه چیزی از لای قباش
، بر نخوره اگه به کسی ، باد بوزه برمی خوره خوبم می خوره ، تا کویر نشه دست بردار نیست باد غربی ، تهدید چیه ! بگو آخر ترس ، دم
بزنی خفه شدی از بس نمک داره هواش ، خونت خشک می شه ، جونت بر باد ، بادم که گفتم هی می وزه از اینورا تا اونورا ، خوبه حالا
خون بلند نمی شه از زمین خدا ، رو خاک سیاه می مونه ، کی می تونست افق تا افق سرخ شده رو خون ببینه ، از پشت هوا انگار ، خدا
آخرش رو بخیر کنه اوضاع از بس قمر در عقربه ، خیلیا غمگینن اما هستن کسایی که بزمشون تولد کویرک دریائیه ، آخه بیابان عادتشونه
همه ی عمر ، نانجیبن خب ، ذاتا ، چی بگم دیگه ، نه بابا ، راحتی کدومه ، می شه مگه ؟ گلوم شده لاستیک چسبیده با زبونم به سقف
این دهان خناق گرفته ، کفنم کنی اگه عشق بیاد بیادم ، چه حرفا ، پس کو این دریا رو نقشه ی جغرافیا ؟ من دارم با کی گپ می زنم ؟
غریق _ زنی پنجاه ساله _ در حالیکه دست و پا می زند تا در آبی فرضی
غرق نشود خود را به زور به کناری می کشد .
غریق : یکی بگیره این دست درمونده رو ، خسته شدم از بس دست و پا زدم .
موبایلک ، تابوتی ، سکویی ، ساحلی و ذره بینی هر کدام به کاری مشغول
هستند .
موبایلک : خب شب تلافی می کنم جگرم .
سکویی : ازش بپرس اونورا تلسکوپ جدید اومده بازار ؟
موبایلک : دیروز پرسیدم گفت نه هنوز ،،، نه با سکویی بودم .
تابوتی : گیر نده بهش ، هر روز سوالات تکراری ، بذار خوش باشه .
سکویی : نبینمت دیگه .
ساحلی : ببین این رو ، چه شاخ و شونه ای می کشه برا هیچی .
ذره بینی : بیکاری بیام روانت رو بررسی کنیم ؟
ساحلی : باید دید بزنم هنوز ، باشه برا بعد ذره بینی جان .
غریق : کمک ، کمک .
موبایلک : نه بابا یکی داره داد میزنه ، دیوونه !؟ نمی دونم . 2
سکویی : یه دقیقه قطع کن اون موبایل وامونده ت رو تو هم ، نکنه خودشه ؟
موبایلک : وقتی سوالای تو رو منعکس می کنم وامونده نیست هیچ خیلی هم عالیه ، اونوقت ...
غریق : کمک ، کمک .
سکویی : گفتم ساکت .
غریق : کمک کمک ...
تابوتی : ترسوندی ما رو با این داد زدنت ، اه اه اه .
موبایلک : جدا ترسیدی ؟
سکویی : ترس کدومه ؟! ای بابا .
غریق : یکی کمکم کنه ...
ساحلی : اول بذار یه دل سیر تماشات کنیم بعد .
غریق : کمک .
ذره بینی : کی از جلوم رد شدی ندیدمت ؟!
تابوتی : شوخی می کنی ؟
ذره بینی : شوخیم کجا بود .
تابوتی : روحم باشه تو باید ببینیش که .
ذره بینی : تابوتی ...................................................
تابوتی : شرمنده .
غریق : من دارم غرق می شم .
موبایلک : بهت نمیاد !
سکویی : ما شما رو می شناسیم ؟
تابوتی : یه عمره آرزومه غرق شم نمیشم اونوقت این خانوم نرسیده میگه دارم غرق می شم .
ذره بینی : غریق با این ابهت نوبره بخدا ...
غریق : کمک .
ساحلی : بکش اونورتر ...
تابوتی : وا ...
ساحلی : می خوام خوب ببینمش این غریق رو .
غریق : من دارم غرق می شم .
ذره بینی : غرق !؟ حالا تو کدوم آب ؟
همگی : دریا خشکیده این می گه غریقم .
غریق : یکی من رو نجات بده ، با شماهام لامصبا ...
سکویی : تا امروز احدی نبوده سر من داد بزنه ، حواست باشه ها .
تابوتی : بد اخلاق !
موبایلک : حق با تو بود انگار ، الو با توام آره ، دیوونه ست .
غریق : من ، غرق ، من ، کمک ...
تابوتی : بمیرم برات ، چه فیلمی ام هست حالا این .
ساحلی : چه باشکوهه تماشای مرگ .
غریق : یکی یه کاری ...
ذره بینی : باید بررسی شه ، شاید حق داره !
موبایلک : انگار جدیه ، بعدا بهت می زنگم .
غریق : خواهش ...
تابوتی : پای التماس که وسط میاد دل من یکی هری می ریزه پایین ، بده من دستت رو ...
همگی : بی خیال دست .....................................................
تابوتی : ببخشین ، یه لحظه جوگیر شدم . 3
سکویی : نشو خب ، تماشا .
ساحلی : بی خیال ، تماشا تمومه وقت بررسی !
موبایلک : بررسی ها چی می گن ؟
ذره بینی : ترس رو صورتش واقعیه .
غریق : کمک !
موبایلک : می شه ...
ساحلی : راست می گه ...
سکویی : باریکلا به تو ...
تابوتی : چرا نشه آخه ، احسنت ...
ذره بینی : پرسید می شه ؟
غریق : چی می شه ؟
ساحلی : چرا از من می پرسی ؟
تابوتی : این پرسید جانم .
سکویی : من پرسیدم ؟!
ذره بینی : گیر نده ، داره موبایلک رو نشون می ده .
غریق : نگفتین چی !؟
موبایلک : می شه پا شی تعریف کنی جریان چیه ؟
همگی : راست می گه .
غریق : پا شم ؟
موبایلک : دوست نداری ؟ دراز بکش .
غریق : مسخره می کنی ؟ !
ساحلی : راهنماییت کرد .
ذره بینی : واسه کمک ...
سکویی : نگفتی کی هستی ؟
غریق : جنگل موهام اون بالا شده پریشون باد ، یه دستم مثل کوهستان همیشه بالاست ، یه دستم انگار صحرای خالی ، هر کدوم از پاهام تو
کفشهایی که انگار همیشه پر آبن ...
تابوتی : شعره اینا ؟
غریق : قیافه م نشون ندارد کی ام ؟ من غریقم ، دارم غرق می شم .
سکویی : راست گفتی تابوتی شعره ، خودت فهمیدی چی گفتی ؟!
ذره بینی : از کجاها اومدی ؟
غریق : همینجام ، خیلی وقته .
سکویی : اونوقت باید بشناسی ثریای ما ، نمی شناسی ؟ رفته آخه ...
تابوتی : داری اذیتش می کنی ها .
غریق : دستام خسته شدن ، انگار بخوان از تنم جدا شن .
موبایلک : مگه ممکنه این !؟
تابوتی : وای ، چه سخت !
غریق : پاهام دیگه تحملم رو ندارن .
تابوتی : می خوای بشینی ؟
ساحلی : بیا کنار خودم بشین .
غریق : نمی تونم .
همگی : نشستن کاری نداره که ، ما عمریه کارمون اینه .
ساحلی : بشین و چشم بدوز به غروب آفتاب .
غریق : کمکم می کنه ؟ 4
ساحلی : چی ؟
غریق : چشم دوختن به غروب ................................................................
ساحلی : زیباست .
غریق : من دارم خفه می شم .
ذره بینی : این حالش خوش نیست اصلا .
غریق : تشنه م .
ذره بینی : داشتی می گفتی غرق می شم ، نه بچه ها ؟!
همگی : بله .
ذره بینی : غریق تشنه نوبرانه ست .
غریق : گشنه م .
سکویی : نپیچون دیگه ، بگو برا خوردن اومدم .
تابوتی : خب وقتی دهان داره طبیعیه .
ساحلی : ببین ، دهانم نداشت طبیعی بود .
موبایلک : اینجوری نگاش نکن ، اینجا حق با اونه .
غریق : من ................................
ذره بینی : غش کرد .
سکویی : زکی ، یکی بگه اینجا چه خبره ؟
موبایلک : بوی مرگ میاد ، بیچاره گفت داره غرق می شه .
تابوتی : آخه مگه ممکنه تو این بی آبی کسی غرقم بشه ؟
ساحلی : دل خوش سیری چند .
تابوتی : من بی تقصیرم .
سکویی : مام همچنین .
ساحلی : منم دیدین کاری نکردم .
موبایلک : خوبه گوشی دستمه هنوز .
تابوتی : در هر حال یکی باید مسوولیتش قبول کنه .
سکویی : قابل توجه شما که هنوز اخبار اعلام نکرده کی مسوولیتش را بعهده گرفته .
تابوتی : لوس .
ساحلی : منم ندیدم کسی بیاد بگه کار منه .
موبایلک : کسی غیر ما اینجا زندگی نمی کنه .
تابوتی : منم منظورم خودمون بودیم ...
همگی : وقتی کار ما نیست پس داره دروغ ...
ذره بینی : اجازه بدین ، اجازه بدین ، الان ته و توی ماجرا رو درمیارم .
ذره بینی تصاویری را روی پرده می اندازد .
تصاویر حکایت از سرازیر شدن رودها به طرف دریا دارد ، آب دریا بالا
می آید ، جزیره هر لحظه در حال فرورفتن به زیر دریاست .
تابوتی : باور کردنی نیست .
ساحلی : آب رو ببین .
سکویی : داره بالا می آد .
موبایلک : الو ، الو ، داره اتفاقاتی می افته اینجا .
ذره بینی : باید بررسی بشه .
ساحلی : کی باورش می شه آخه .
سکویی : نباید ترسید .
تابوتی : خطرناک نیست ؟ 5
ذره بینی : اون چیزی می دونه موبایلک ؟
موبایلک با موبایل صحبت می کند .
موبایلک : خب ، وقتی آب برای احیای دریا راه افتاده و پرش کرده یادشون رفته جلو رودها رو بگیرن ، قصه اینه .
تابوتی : اونوقت جزیره میره زیر آب ؟
ساحلی : ندیدی آب میاد بالا .
سکویی : همه دیدیم .
ذره بینی : باید دید تقصیر کیه .
موبایلک : بذار بپرسم ...
تابوتی : وقت نداریم .
سکویی : مقصر نباید قسر در بره .
تابوتی : مهم تر از جون خودمون نیست که .
سکویی : هر وقت ما بریم تو هم می ری فعلا باید بفهمیم مقصر کیه .
ساحلی : می بینم آماده شدین بگیرینش .
ذره بینی : ببین می دونه مسئول این کارا کیه ؟
موبایلک : آقامون گفتن نگردین پیدا نمی کنین .
سکویی : آقاتون ؟!
تابوتی : اونور خطی .
سکویی : نفرمودن چرا ؟
ذره بینی : بخوایم می تونیم .
سکویی : آقاشون ناراحت نشن ؟
تابوتی : خب بشن .
ساحلی : اگه بهشون مربوط بشه دلخور می شن .
موبایلک : چه ربطی به آقامون داره ؟
ذره بینی : پس برا چی فرموده نگردیم دنبال مقصر ؟
موبایلک : آخه ، آخه ، آخه اول باید فکری به حال این بکنیم .
تابوتی : وای ، راست می گه ، نمرده باشه ؟
سکویی : بلندش کن بینم .
ساحلی : خوب معاینه ش کنی .
ذره بینی : نه هنوز نمرده .
تابوتی : جانم .
سکویی : جیغ نزن .
تابوتی : فریاد شادی بود ...
سکویی : هر چی ...
ساحلی : ببین دارن دعوا می کنن ، ای بابا !
ذره بینی : ساکت شین ببینم چشه این .
تابوتی : نمرده که ؟
ذره بینی : گفتم نه .
سکویی : داره پلک می زنه ...
موبایلک : ازش بپرس کیه .
ذره بینی : شنید خودش .
ساحلی : هی تو کی هستی ؟ بگو خلاص کن همه رو ، ای بابا .
غریق : چند بار بگم ؟! بخدا اسمم غریقه ، غریق ، من روح این جزیره م .
همگی : پکووووووو .............. 6
غریق : یعنی باورش اینقدر سخته ؟
ساحلی : برو بابا .
موبایلک : لوس .
سکویی : یخ کنی .
تابوتی : نمیری تو ، خندیدم بعد چند سال .
ذره بینی : آی که چقدر شوخ و شنگی تو ...
غریق : من جدیم ...
ذره بینی : بی خیال .
غریق : چکار کنم باور کنین ؟
تابوتی : جدا جدیه .
سکویی : خود خود روح ؟
غریق : آره خب .
ذره بینی : باید ثابت کنی ...........................................................................
غریق : من دارم خفه می شم ، کمکم کنین نفسهام مرتب شه بعد ثابت می کنم .
تابوتی : نمی شه گلم .
غریق : ببینین ...
سکویی : اول اثبات برادری بعد ادعای ارث و میراث .
غریق : آخه ...
ساحلی : باید ببینیم می تونی یا نه اصلا .
غریق : من ...
موبایلک : زرنگ بازی هم موقوف .
غریق : بابا من ...
ذره بینی : اول هویتت ، خب خب خب ما داریم به دقت گوش می دیم .
غریق : خیلی خب ، خیلی خب ، چکار کنم باور کنید ؟
ذره بینی : گفتی روح جزیره ی مایی ، خب روح بودنت رو نشونمون بده .
غریق : چه جوری ؟
همگی : این با توست .
غریق : الان اون درخته رو خم می کنم ، ببینین .
تابوتی : وای داره تکون ...
ذره بینی : بادم می تونه .
غریق : آب اون چشمه رو قطع کردم ، ببینین .
ساحلی : بتنم می تونه جلو حرکت آب رو بگیره .
غریق : پرنده ها رو پرواز می دم آسمون ، ببینین .
سکویی : سنگم می تونه .
غریق : صدای سینه م رو می دم بیرون ، بشنوین .
موبایلک : گوشی منم می تونه از سینه ش صدا بده بیرون .
غریق : کل تنم رو تکون می دم ، ببینین .
ذره بینی : زلزله هم می تونه .
تابوتی : من از زلزله اونقده می ترسم .
سکویی : احساسات تو فعلا مهم نیستن .
تابوتی : خیلی هم دلت بخواد راجع به من بدونی .
ذره بینی : ساکت .
غریق : دیگه باید چکار کنم ؟ 7
همگی : چه روح بی خلاقیتی هستی تو .
غریق : کمکم کنین .
ذره بینی : هنرت چیه حالا ؟
غریق : هنرم ؟!
تابوتی : رقص .
غریق : اینم رقص من .
ذره بینی : اینایی که تو انجامش دادی فقط تکان دست و باسن و پا بود نه رقص ، تابوتی نشونش بده رقص به چی می گن .
تابوتی : خوشت اومد ؟
غریق : من که بهتر رقصیدم .
ذره بینی : داوری با منه .
غریق : این داوری بود کردین ؟
ذره بینی : نتونی ادعات رو ثابت کنی نوبت ماست برات تصمیم بگیریم چکارت باید کرد ، مواظب باش ، هر حرفی بزنی هر حرکتی بکنی تمامی
نگاهات پلک زدنهات تپشهای قلبت جریان خونت بالا پایین رفتن سلولهای بدنت حتی خوابت زیر ذره بینه ، اگه اشتباهی بکنی اگه
ناصوابی بگی اگه خطوط قرمز رو زیر پا بذاری با داوری ما طرفی ، گفتم مواظب خودت باشی ، وقت چی بود ؟
موبایلک : صدات چطوره ؟ گوش کن حالش رو ببر ، آقا خودش خوب می دونه / که ما اونو از رودخونه / درش آوردیم / بیرون آوردیم / آوردیمش
توی خونه ...
غریق : منم بلدم بخونم ...................................................
ذره بینی : موبایلک از تو بهتر خوند .
غریق : کوچه بازاری ...
ذره بینی : هم مفهوم داشت هم لذتش بیشتر بود ،،، خب دیگه چی ؟
ساحلی : من می تونم تا اونور دریا رو با دوربینم ببینم تو چی ؟
غریق : الان اونجاها زندگی جاریه ، همه دارن تلاش می کنن برای داشتن یه روز خوب ، هم برای خودشون هم برای جامعه ای که توش زندگی
می کنن ، یکی داره ورزش می کنه ، یکی داره تو باغ کار می کنه ، یکی داره رو صحنه تئاتر بازی می کنه ، یکی تو استراحته ، یکی ...
ساحلی : جزئیات بیشتری هست ، اون پسره با اون دختره زیر درخت دارن گپ می زنن ، مدیر داره با منشیش گپ می زنه ، استاد با شاگردش ،
همسایه با همسایه ، مغازه دار با مشتریش ، اونا با اینا ، اینا با اونا ، اووه چه خبره ...
غریق : من وارد جزئیات زندگی مردم نمی شم .
ذره بینی : بگو ندیدم .
سکویی : آسمون پر شده از ستاره ، این یکی این دو تا این سومی ، حالا نوبت توئه .
غریق : ستاره جاش تو آسمونه ، بکنی مثل گل جدا شده از شاخه پلاسیده می شه ، اینایی هم که تو کندی آوردی ستاره راست راستکی نیستن .
سکویی : شاعر بازی درنیار برای ما ، حالا سعی کن ببینی ثریای من تو کدوم ستاره ست ؟
غریق : تو که داشتی دنبالش می گشتی ؟!
سکویی : فضولی موقوف .
غریق : منم فقط یه روح ساده م .
ذره بینی : خب ، کارایی که دوستان من کردن از کارهایی که تو بلدی بهترن و صد البته که پیچیده تر ، تو نتونستی روح بودن خودت رو اثبات
کنی .
غریق : من روح این جزیره ام .
همگی : دروغگو .
غریق : بد کردم راهتون دادم ؟ نونتون دادم ؟ آبتون دادم ؟
همگی : تو ؟ خواب دیدی خیر باشه .
ذره بینی : حقت بود همون لحظه اول خفه ت کنیم .
غریق : آخه برای چی نباید باور کنین ؟
ذره بینی : گفته بودم نتونی ادعات رو ثابت کنی ما برات تصمیم می گیریم ، خب حالا وقتشه .
غریق : من اجازه نمی دم شماها برای من تصمیم بگیرین ... 8
ذره بینی : بچه ها ...
غریق : ولم کنین ، می گم ولم کنین ، با شماهام ، آهای دیوونه های زنجیری ، ولم کنین ...
همگی : تمومه کارت .
غریق : حال من خوب نیست اصلا ، دارم غرق می شم ، من .......................
ذره بینی : بازم غش کرد .
تابوتی : گفتم که داره فیلم بازی می کنه .
سکویی : پاشو بابا .
ساحلی : نگاش کنین تو رو خدا .
تابوتی : نه انگار راستکی مرد ؟! حالا چکارش کنیم ؟
موبایلک : ببریم بندازیمش تو آب ، حالام که داره بالا می آد و ...
تابوتی : خودشم گفت داره غرق می شه ...
ساحلی : کس و کاری هم اگه داشته باشه و پیداشون بشه گردن نمی گیریم ...
سکویی : موافقم .
تابوتی : تو تکی موبایلک جان .
موبایلک : ببریمش ؟
ذره بینی : کنفرانس تشخیص می ده چکارش کنیم .
موبایلک : کنفرانس !؟
ذره بینی : قوانین جزیره مون یادتون رفته ؟
موبایلک : بشینین .
سکویی : ایستاده چشه ؟
ساحلی : ببین چی می گه گوش کن .
تابوتی : نشستیم .
ذره بینی : یکی باید رئیس بشه .
تابوتی : من اصلا علاقه ندارم به این کارا .
ساحلی : حالا من رو ندیدی تو .
سکویی : ما کلا بی خیالیم .
موبایلک : منم دوست ندارم ، پیشنهادی هم اگه بخوام بدم به نظرم سکویی روحیه درگیریش بیشتره ...
ذره بینی : قرار نبود پیشنهادی ارائه بشه ...
سکویی : حالا بذارین حرفش رو تموم کنه ...
ذره بینی : لازم نیست ...
سکویی : تشخیصش با شماست ؟
ذره بینی : با من بحث نکن .
سکویی : بله ؟!
ذره بینی : شنیدی ...
سکویی : چی شد !؟
تابوتی : آقایون خانوما زشته به خدا ...
سکویی : بکش کنار بینم بابا ...
تابوتی : وا ، بی ادب ...
سکویی : مامان و باباته مردک ...
ساحلی : ببینین عزیزان من ، اینجوری که نمی شه .
تابوتی : به من چه ؟ من فقط خواستم جداشون کنم ، پاچه می گیره بدبخت .
سکویی : اوهوی ، با منی توی اواخواهر !؟
تابوتی : کی من ؟ 9
سکویی : نه مامانتون اینا ...
ذره بینی : این زنجیر پاره کرده ...
سکویی : الان می ندازم دور گردنت بفهمی زنجیر به چی می گن ...
موبایلک : وای خدا کشتش ...
تابوتی : یکی یه کاری بکنه .
ساحلی : دوستان دوستان ، آخ چشمم ...
موبایلک : الو ، پلیس ؟ چی ؟
سکویی : نفس کش .
ذره بینی : الان حالیت می کنم .
سکویی : سگ کی باشی ...
تابوتی : وای که مردم این وسط ...
موبایلک : الو ...
ساحلی : آقا ولش کن ، مرد ...
سکویی : همه تون رو می کشم ...
تابوتی : قاتل ...
سکویی : خفه شو تو ، نوبت کیه ؟
ذره بینی : من بمیرم !؟ کور خوندی بدبخت ، بگیر ...
سکویی : دوباره می کشمت ...
موبایلک : پلیس ، پلیس اومد .........................................................................................................
ذره بینی : آقا کمک ، کمک ...
سکویی : اونا اومدن کمک من احمق جون .
ساحلی : کو پس پلیس ؟
تابوتی : آخیش ، داشتم خفه می شدم ها ...
ذره بینی : کو پلیس ؟
سکویی : کی بود داد زد پلیس ؟
موبایلک : من ، من ، من فقط خواستم ، خواستم از هم جدا شین ، به خدا ...
سکویی : می کشمت ...
موبایلک : من که داشتم رئیست می کردم !!!
سکویی : هر چیزی جایی داره ...
موبایلک : بازم کمکت می کنم ، من رو از دست بدی تنها ...
سکویی : فکر کردی نباشی می میرم ؟ برو به جهنم ...
موبایلک : الو ، کی ؟ دارین می رسین ؟
سکویی : کور خوندی دیگه ، قرار نیست هی خرت بشیم ، بگیر که اومد ...
ذره بینی : مرتیکه بگیر که اومد ...
تابوتی : وای کشتیش ، نمیره این ...
ذره بینی : نترس ، از حال رفته ...
موبایلک : ممنون ، فکر نمی کردم به خاطر من خودت رو ...
ذره بینی : به خاطر تو نبود ، حالا وقت پیشنهاد بود ؟ ببین به کدوم الاغی رای دادی ...
موبایلک : من از کجا باید می دونستم این هار می شه .
ساحلی : ببینین ، داره بهوش می آد .
سکویی : من کجام ؟
ذره بینی : قبرستون .
سکویی : می کشمتون . 10
تابوتی : خفه شو ایکبیری .
سکویی : تو من رو زدی ؟ توی ...
ساحلی : آقا خجالت بکش دیگه ، اه .
موبایلک : واللاه آخه .
سکویی : شما دست به یکی کردین من رو از میدون بدر کنین ؟! کور خوندین ...
ذره بینی : تو چی هستی که ماها برا بیرون کردنت دست به یکی بشیم آخه ...
موبایلک : باید دست به یکی می کردیم و می کشتیمت ...
ذره بینی : هنوزم دیر نشده ...
تابوتی : بکشیمش ؟!
ساحلی : چرا دارین من رو نگاه می کنین ؟
ذره بینی : تصمیم بگیر ، طرف مایی یا اون ؟
ساحلی : من ، من ، خب من تابع جمعم ...
سکویی : همینه ، خوبه خودتون اعتراف کردین ، شماها ضعیف کشین ، تا دیدین من تنهام ، بی کسم ، قصد جونم رو کردین ، تف به این زندگی ...
تابوتی : وا ! چی گفت این ؟
سکویی : دروغ که نمی گم ، ای خدا خودت شاهدی که دارن بهم ظلم می کنن ؟ من غیر تو کی رو دارم ؟ هان ؟ خدای من تنهام نذار ...
ساحلی : من گیج شدم .
سکویی : یه تنها ، یه بی کس ، خدا ، خدا ...
موبایلک : آدم بودی کارت به اینجاها نمی کشید ...
تابوتی : اینم داره فیلم بازی می کنه ...
سکویی : از نظر تو همه فیلم بازی می کنن جز خودت .
تابوتی : حرف خودت رو نذار دهان من .
سکویی : نذاشتم دهان تو اما ...
ذره بینی : حالا طلبکار هم شدی ؟
سکویی : فکر کردی با کشتن من رئیس تویی ؟ اصلا من ریاست نخواستم ، خودت رئیس شو ، خوب شد ؟
ذره بینی : رو حرف توی دمدمی مزاج حساب کنم الاغم .
سکویی : من صادق صادق صادقم ...
ذره بینی : مطمئن شم ؟
سکویی : آره ...............................................
تابوتی : کاسه ای زیر نیم کاسه نباشه ؟
ذره بینی : جرات نمی کنه ...
موبایلک : کار از محکم کاری ...
ذره بینی : راحتش بذارین ...
موبایلک : هار بشه چی ؟
سکویی : من حامی ذره بینی شدم شماها خوشتون نیومد ، قصه فقط همینه ، چیه دروغ نمی گم که ، تو طرف کی هستی ؟
ساحلی : به هر دو طرف باید حق داد ...
ذره بینی : تا اینجا من رئیسم و ...
موبایلک : البته یه رای بیشتر نداری ...
ذره بینی : با رای خودم دو تا ، اینم بی طرفه ...
موبایلک : من و تابوتی هم دو تا رای داریم ...
ذره بینی : تابوتی طرف توئه ؟ من مطمئن نیستم ...
تابوتی : موبایلک نظر تو کی بهتره ؟
ذره بینی : اون دوست داره خودش رئیس بشه ...
تابوتی : جدا ؟! 11
موبایلک : اگه تو تواناییش رو داشتی به تو رای ...
ذره بینی : تابوتی اینقدرام بی عرضه نیست ...
موبایلک : این با همه اینجوری صحبت می کنه ، حواست باشه .
ذره بینی : این نشون می ده من به همه ایمان دارم .
موبایلک : منتهی فقط وقتی تابع تو باشن .
ذره بینی : ازش بپرس اندازه من بهت ایمان داره ؟
تابوتی : به من ایمان نداری تو ؟
موبایلک : من باید صادق باشم ، ببین ...
ذره بینی : نذار اغفالت کنه .
موبایلک : من مثل تو نیستم .
تابوتی : جواب من موند .
موبایلک : من دوست توام اما ...
تابوتی : اما چی ؟ دیگه دوست ندارم چیزی بشنوم ،،، شدیم سه نفر .
ساحلی : چهار نفر ، حالا منم این طرفی ام .
موبایلک : من خواستم امتحانتون کنم ، رئیس همیشه ذره بینی بوده و خواهد بود .
ذره بینی : تکمیل شد ، خب ، کنفرانس رو ادامه بدیم .
سکویی : ما آماده ایم رئیس .
ذره بینی : این باید غرق بشه ، آبم داره بالا می آد .
موبایلک : این که پیشنهاد من بود !!!
سکویی : نظم جلسه رو بهم نزنید لطفا .
تابوتی : رئیس حرف شما کاملا بجا و منطقیه .
ساحلی : کی باید غرقش کنه ؟
ذره بینی : من رئیس دیکتاتوری نیستم ، موبایلک گفت پیشنهاد مال اون بوده ، پس ، افتخار غرق این یارو با اونه .
موبایلک : من ؟!
ذره بینی : پیشنهاد خودته مگه نه ؟
موبایلک : آخه ...
ذره بینی : کنفرانس تصمیم خودش رو گرفت ، و انجام ندادنش یعنی تمرد ، تمرد سزاش چیه ؟ درسته ، همون ، پس ، پس کار تمومه .
سکویی : مبارکه .
تابوتی : ببینم چکار می کنی .
ساحلی : تو باهوش و شجاعی .
ذره بینی : نذار دیر بشه .
تابوتی : ناز دستت .
ذره بینی : تمومش کن .
موبایلک : باشه تمومش می کنم .
ذره بینی : تا ما استراحتی بکنیم کارش رو بساز .
موبایلک : برین و مطمئن باشین کارش تمومه .
همگی : موفق باشی .
موبایلک : برین ، برین ، برین ، فکر کردین من اینقدر الاغم ! نه دوستان من ، با این موبایل ازتون فیلم گرفتم ، اگه قراره من قاتل باشم شما هم در
جرمم شریک هستین ، این سند منه ، خب خب خب ، چکار باید بکنم !؟ آهان هی تو ، پاشو بینم ، ببین کی گفتم من کسی نیستم تو رو
کول بگیرم ببرم کنار دریا غرقت کنم ، خودت با پاهای مبارکت پا شو دنبالم بیا ، د پاشو دیگه ، تن لش ، پا شو .
غریق : من کجام ؟ چی شده ؟ اینجا کجاست .
موبایلک : روح بی خبر از عالم و آدم ، اینجا جزیره ست ، پا شو بریم .
غریق : بریم ؟ کجا ؟ 12
موبایلک : یه جای خوب .
غریق : من دارم غرق می شم .
موبایلک : حله ، بریم تا راحتت کنم .
غریق : از چی ؟ بقیه کجان ؟
موبایلک : بی خیال اونا ، بریم تا از این وضع نجاتت بدم .
غریق : این کار تنهایی شدنی نیست .
موبایلک : تو کاریت نباشه ، پا شو راه بیفت .
غریق : همه باید باشن .
موبایلک : چکار داری به این کارا تو ؟! اگه من نتونستم اونوقت نظر بده .
غریق : مطمئنم شدنی نیست .
موبایلک : حالا راه بیفت بریم .
غریق : نه ........................................................
موبایلک : چی نه ؟
غریق : تا همه نیان من جایی ...
موبایلک : راه بیفت بابا ، برا من شرط میذاره .
غریق : گفتم که ...
موبایلک : غلط کردی گفتی ، گه خوردی ، زنیکه تو در اوضاعی هستی که شرط تعیین کنی !
غریق : صداشون کن بیان وگرنه نابود شدنشون حتمیه .
موبایلک : پیشگویی موقوف ...
غریق : این پیشگویی نیست ...
موبایلک : گفتم راه بیفت بریم .
غریق : منم گفتم نمیام .
موبایلک : زنیکه زندگی من بستگی داره به تموم کردن این کار ، راه بیفت بریم .
غریق : زندگی منم بستگی داره به ...
موبایلک : زندگی تو برام ارزشی نداره ، فعلا فقط زندگی خودم ...
غریق : فقط زندگی تو نیست ...
موبایلک : گنده گنده حرف زدنت تاثیری تو سرنوشتت نداره .
غریق : ببین ، زندگی همه ی شما بستگی به زندگی من داره .
موبایلک : باریکلا تو و زندگیت ، ور بیخود بسه ، راه بیفت .
غریق : نخوام برم چکارم ...
موبایلک : همینجا تمومش می کنم .
غریق : اونا بفهمن قاتلی بیرونت ...
موبایلک : تو به فکر خودت باش .
غریق : هستم .
موبایلک : پس تا همینجا نکشتمت راه بیفت .
غریق : کجا باید بریم ؟
موبایلک : کنار دریا .
غریق : برای چی ؟
موبایلک : دیوونه م کردی ، برا گرفتن جونت .
غریق : مطمئنی ؟
موبایلک : باهات شوخی دارم ؟
غریق : به اونا چی می گی ؟
موبایلک : اونا خودشون در جریانن . 13
غریق : دروغگو ، اونا گردن نمی گیرن ...
موبایلک : بیا ببین ، نترس ، با موبایل فیلم گرفتم ، سند دارم ازشون ، حاشا کنن رو کردنشه حکمه آس ورقه .
غریق : پس تصمیم گرفتن .
موبایلک : کنفرانس داشتیم .
غریق : که اینطور .
موبایلک : داری گریه می کنی ؟
غریق : نکنم ؟
موبایلک : خب ، مرگ ترس داره .
غریق : بخاطر مرگ نیست ...
موبایلک : خب ؟
غریق : کاش یه روز بفهمید .
موبایلک : بفهمیم ؟!
غریق : بگذریم ، خب ، اگه قراره بمیرم دوست دارم همینجا اتفاق بیفته نه جای دیگه ای .
موبایلک : مطمئنی ؟
غریق : آره .
موبایلک : با چی راحتی ؟
غریق : تو چی فکر می کنی ؟
موبایلک : داشتم می بردم غرقت کنم .
غریق : خوبه .
موبایلک : انجامش بدم ؟
غریق : حالا دیگه معطل نکن .
موبایلک : راستی یه سوال ، چرا راضی شدی ؟
غریق : تمومش کنیم .
تصاویری از زیر آب رفتن جزیره ای بر پرده نقش می بندد .
غریق : حفظ کردن بچه وظیفه مادره ، وظیفه پدره ، هر کاری اونا بکنن برای زندگی سعادتمندانه ی فرزنداشونه ، برای خوشبختی بچه هاشون
هست که خودشون رو به آب و آتش می زنن ، زندگی به خودی خود براشون مفهومی نداره ، یه روزم وقتی بچه ها ناخلف بشن و شروع
کنن به نخواستن اونا وقتی بچه ها نخوان زنده ببیننشون از دهان می افته مزه زندگی کردن و خوش بودن ، منم دیگه احساس خوبم رو به
زندگی از دست دادم ، حالا فرقی نداره بمونم یا بمیرم ، وقتی دریا داشت خشک می شد گفتم بچه های این خاک چکار بکنن وقتی زمین
و آسمان وقتی همه ی آدما دست به دست هم دادن بخشکوننش ، گفتم برای خشک نشدن کاری از دستشون برنمی آد ، اما ، اما اگه آب
زیاد بشه اونا توان اداره کردنش رو دارن ، آب که بالا اومد وقتش بود آستین بالا بزنن ، حیف ، حیف ، حیف ، کاش می دونستن با کاراشون
دارن قبر خودشون رو می کنن ، مرگ من مرگ اوناست ، هیچ مادری دوست نداره مرگ فرزندش رو ببینه حتی اگه اون بچه ی ناخلفی از
آب دراومده باشه ، اما این رو دوست داره که بچه ش یه روز بزرگ بشه بالغ بشه رو پاهای خودش واییسته و بفهمه چی خوبه چی بده چی
به نفعشه چی به ضررش ، اینام باید بزرگ بشن ، حیف این بزرگ شدن با مرگ هم زمان شده براشون ، مگر اینکه ...
موبایلک ، تابوتی ، سکویی ، ساحلی و ذره بینی دارند زیر آب می روند .
موبایلک : نه قربونت برم ، تو ادامه بده ، سفارشم سر جاشه ، چی ؟ نه نترس ، ازشون سند دارم ، بخوان حرفی بزنن رو کردم تمام ، چی فکر کردی
تو ، آره که زرنگم ، پس چی ! بایدم بهم افتخار کنی ، قربون بوست بره موبایلکت ، فدات بشم ، آره تابوت برا اونائیه که ممکنه مثل همین
غریق غرق بشن روزی ، خب ممکنه برای هر کسی لازم بشه ، آره زیاد بسازین .
تابوتی : این موش موشک نیست بهم متلک بندازن ، خود موشکه ، آب بیاد بالا ، چرا باید بترسم ؟! درسته از مرگ ترس دارم اما خب وقتی این باشه
ترس معنی نداره که ، سوار شو بزن برو ، بذار آب بیاد بالا .
سکویی : ببین کی گفتم بهت ، حالا ، نه قربونت برم نه ، نقل این حرفا نیست ، فکر کردی چی ؟ کلن بی خیالی طی کنم ؟ زکی ، نه عزیز دل ، 14
ما اگه ماییم روزگار هزار سالم لفتش بده پاشنه کفشه رو ورمی کشیم سرازیر می شیم طرفای شما ، نه گلم ، فراموشی بی فراموشی ، ثریا
به روح آقا جونمون پیدات می کنیم زیر هر سنگی باشی .
ساحلی : سیر بشم ؟ این همه جگر طلا ریخته اینجا ، ببندم چشام رو ؟ ای بابا ، چشم برا دیدنه ، کور بشه چشمی که نبینه اینا رو ، چی ؟ واسه
چی باید چشام رو بگردونم ببینم درد و غم زندگی رو ؟ برو بابا ، درد و غم زندگی چه دیده بشه چه دیده نشه همیشه بوده ، همیشه هست
، همیشه هم خواهد بود ، ببینم چی بشه مثلا ؟
ذره بینی : فلسفه کدومه ! دارم بررسیش می کنم ، داره نابود می شه ، به چه شیوه ای ؟ حالا تو بگیر بره زیر آب ، چه فرقی می کنه ! ببین چه
خشک بشه چه بره زیر آب یکیه برا من ، نه ، ببین ، اینا فلسفه نیست ، من بررسی کردم دارم حرف می زنم ، نتیجه ش مهمه ، داره
نابود می شه ، اونی که نباید نابود شه منم ، ریاست منه ، فقط من ، خشک نشه غرق شه ، فرقش چیه گفتم ، می گم لامصب چه حالی
داره اسمی ازت وسط نباشه و تو همه کاره ی امورات کلی و جزئی باشی ، اوف که چقدر دلچسبه ، اوف اوف اوف ، حالا این منم که باید
برا همه چیزشون تصمیم بگیرم ، خب از کجا شروع کنم حالا ؟
مفیستو بر لبه ی ماه نشسته است .
مفیستو : این عزرائیل جون همه رو گرفت ، فرض اینه که روز آخره ، اونوقت کی جون خودش رو باید بگیره ؟ جون خودش رو بگیره و اسمی هم
ازش وسط نباشه ؟ اون دوست قدیمی ما خیلی زرنگه ، حالا درسته قهرم ازش ، اما خب ، خب نمیشه که این رو نگم ، به زرنگ بایستی
گفت زرنگ ، زرنگه خب ، راستی مرگ مفیستو کسی هست جان خودش رو بگیره ؟ عزرائیل رو گفتم ، خیلی دوست دارم یه روز جواب این
معما رو پیدا کنم ، حتی حاضرم ده تا شهاب سنگ بخوره به این دمم قطعش کنه اما من این معما رو حلش کنم .
پایان .
93.07.15
آس اولدوز . آس اربایجان . ایری آنا .
15