درام

متنهای دراماتیک

درام

متنهای دراماتیک

عارف ...

بگذار رسوای زمانه باشد این دیوانه ی بی زنجیر

به میان آدمیان

بی پیر

بی اندیشه ای و بی دانشی در خور

که

اینان

با ریسمانهایشان آویزان

عروسکهای این خیمه شب بازی بی پایان اند

به روزگاری که شعور را بسته می بینم بر پشت قاطری چموش

و

چون چنین شدی

بالای کوهی شو

تو بلندی

بلندای این زمانه کوتاه بین

پس

رو به آسمان کن

من هنوز عارفترین مومن روزگارم

فریاد زن

من هنوز عاقل ترین فرد زمانه ام

بی ترس از ابلیسی

بی ترس از دشنه ای

بی ترس از زنجیری

اما بدان

سرنگونت خواهند کرد این مردمان

آخر

زمانه زمانه اصالت نیست

هر کس رونوشتکیست زان دیگری

پر غلط و تکراری ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد